محله ما

اجتماعی

محله ما

اجتماعی

جای خالی کاپیتان میداف و دیگر یاران . . .

رسم است که هر ساله در آخرین روزها یا شب جمعه آخر سال بیشتر مردم با رفتن به سر خاک عزیزانشان یادشان را گرامی میدارند از این رو منهم خواستم در اینجا از دوستان دنیای مجازی و بلاگ نویسان عزیزی که در این بهار و نوروزش جایشان خالیست یادی بکنم از پرنده اسیر امید رضا میر صیافی که در دو قدمی عید وبهار پرواز کرد از کاپیتان حمید میداف که در آغاز بهار شراع کشتیش را کشید و از این ساحل پر غوغاو آشفته به بندر آرامش ابدی راهی شد و بدنبالش فرزاد کمانگر که لاله ارغوانی بهاران گردید وبعد افسوس و صد افسوس نوبت به حسن سالکی نیا رسید که در آستانه بهار امید خدابیامرز بشود .  

یاد یکایک این عزیزان و تمامی آنهایی که در این فصل سبز نیستند گرامی باد .

همدردی . . .

بنی آدم اعضای یکدیگرند  

که در آفرینش ز یک گوهرند 

 چو عضوی به درد آورد روزگار  

دگر عضوها را نماند قرار  

تو کز محنت دیگران بی غمی  

نشاید که نامت نهند آدمی ضمن همدردی با این ملت یزرگ برای دولت مردانش که از لحظه حادثه در کنار مردمشان هستند و برای مردمش که چنین بزرگوارانه و با متانت با این مصیبت کنار میایند سر تعظیم فرو میاورم .

چهار شنبه سوری / آخیر چرشنبه . . .

تنها بی  بوته های بی بن و ریشه خرافات را عبادت مینامند و در مقابل فرهنگ و سنن مردمی را خرافات میدانند
زردی من از تو، سرخی تو از من
غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا
 
آذریها:
 آتیل ماتیل چرشنبه 
 آینا تکین بختیم آچیل چرشنبه
 
مازندرانی ها:
  گل چهارشنبه سوری
 درد و بلا رو ببری
 
گیلانی ها
گل گل چهارشنبه به حق پنج شنبه
زردی بشه، سرخی بایه نکبت بشه، دولت بایه
 
لرها
زردی مه د تو
 سرخی تو د مه
 
خراسانیها
درد و بلام توکوزه
 راه بیفته بره تو کوچه
 
پینوشت: 
واژه های زیبای بالا  مختصری از رنگین کمان دوست داشتنی سرزمین محبوبمان میباشد که امیدوارم اشکالات را گوشزد و از قلم افتاده ها را به آن اضافه کنید. 

میهمانی بهار . . .

بیاد مادر بزرگ که هرساله در این ایام گلدان های شعمدانی هایش رابرای میهمانی بهار به حیاط خانه میبرد. در راه 

 آنچه من می بینم  

ماندن دریاست ، 

 رستن وازنورستن باغ است ، 

 کشتن شب به سوی روز است ، 

 گذرا بودن موج وگل و شبنم نیست . 

 گرچه ما می گذریم ، 

 راه می ماند . 

 غم نیست .  

( اسماعیل خویی )

فصل پنجم . . .

تمام مردم جهان اگر دارای چهار فصل بهار , تابستان , پاییز و زمستان میباشند اما من و خیلی های دیگری مانند من فصل پنجمی داریم بنام دلتنگی که هر ساله با اسفند شروع میشود و با گذشت هر روز بیشتر از پیش خود را برخ میکشد . فصل پنجم مجالیست برای رجعت که وقتی یاد روز های خوش گذشته میفتیم افسوس میخوریم که این رویای شیرین چه کوتاه و ناپایدار بوده است و وقتی یاد دوری امروزمان از یار و دیار, با وحشت به نفرین این کابوس میپردازیم که چرا پایانی ندارد .

هشتم مارچ . . .

هشتم مارچ 
 روز زن مبارک 
 زنده باد آزادی و برابری 
 
سرود من زنم  
جوانه می زنم 
 به روی زخم بر تنم 
 فقط به حکم بودنم 
 که من زنم، زنم، زنم 
 
 چو هم صدا شویم و 
 پا به پای هم رویم و  
دست به دست هم دهیم و از ستم رها شویم  
 
جهان دیگری  
بسازیم از برابری  
به هم دلی و خواهری 
 جهان شاد و بهتری 
 
 نه سنگ و سارها  
نه پای چوب دارها 
 نه گریه های بارها  
نه ننگ و عارها  
 
جهان دیگری  
بسازیم از برابری 
 به هم دلی و خواهری  
جهان شاد و بهتری 
 

بیاد پیر احمد آباد . . .

تنها ملت است که می­تواند راجع به سرنوشت خود و سرنوشت مملکت اظهار نظر کند . 

 دکتر محمد مصدق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵)  

  ستاره‌ی جاوید 

  

در آسمان ِ وطن‌ای ستاره یکتایی 

 میان ِ آن همه اختر هنوز تنهایی 

 

 تو را چه نور به گوهر سرشته است زمان که هر چه دور شوی بیشتر هویدایی ؟ 

  تو‌ای ستاره‌ی دنباله دار ِ آزادی 

 هنوز در ره پیموده روشنی زایی 

 

 اگر چه رهبر دیروزهای ما بودی 

 هنوز راهبر رهروان فردایی  

 

ز نیش ِ طعنه‌ی ناپُختگان نیازردی 

 بزرگمردی و بر کودکان شکیبایی 

 

 هر آنکه دامن آلوده خواست پاک کند  

به آبروی تو زد دامنش که دریایی 

 

 هر آنکه ماند به کارش دوباره یادت کرد 

 مگر طلسم گشایی ؟  مگر مسیحایی ؟  

 

عدوی جان ِ تو هم یزد گرد و هم حَجّاج  

برفت آن یک و این هم رَوَد تو بر جایی  

 

حسود ِ نام تو خودکامگان کهنه و نو 

 به نوبتند در این رهگذر تو مانایی 

 

 ز هرزه لایی هر کوته آستین چه هراس 

 به پای تو نرسد دستشان که والایی 

 

 سرشته است زمان نام تو به نام وطن 

 درفش میهن مایی همیشه برپایی  

به نام پاک تو ایران هماره می‌بالد  

تو‌ای ستاره‌ی جاوید مشعل مایی 

 

 نعمت آزرم

از امیریه . . .

کوچه ای هست که قلب من آن را 

 از محله های کودکیم دزدیده ست make gif  

 محله دوست داشتنی من این تصاویر تعدادی از عکسهاییست از تو , که بچه محل نازنینی دیروز برایم فرستاد و من بارها نگاهت کردم و حسرتت را خوردم و 28 سال با تو بودن را بیاد آوردم و به تمامی آنچه که ربع قرنی مرا از تو دور ساخت لعنت فرستادم , اما دروغ چرا هر بار که نگاهت کردم دلم سوخت که به چنین روزی افتاده ایی که شناختت برای منکه عاشقت بوده و هستم هم سخت است ,حتما تو هم بسادگی من میخندی که از خود خبر ندارم و میگویی باز چند بنایی و تابلویی هستند که معرف من باشند تو چه داری و از تو چه مانده که نشان دهد مال این آب و خاکی و از امیریه ا یها . . .  

پینوشت : 

 با سپاس از هم محله ایی نازنیم که با تصاویر ارسالیش امیریه را به غربت من آورد .

تا آخرین نفس . . .

تا آخرین نفس ! 
  

تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوار ِ این قفس
از دامن ِ خلیج - تا سینه ی کویر - تا ساحل ِ ارس
فرجام ِ ننگ و ، روز ِ جنگ و ، جنگ ِ زندگیست
آغاز ِ افتخار
پایان ِ بندگیست
پایان ِ آن شکنج و رنج و ، سرفکندِ گیست
دل ها ، پر از امید
جان ها ، پر از هوس
*
هنگام ِ گام و گام ِ کام و ، کام ِ آشناست
نصرت نصیب ِ دوست
دشمن اسیر ِ ماست
تا مشت ِ خلق و ، پشت ِ خلق و ، عزم رهنماست
زرها ، رهد ز خاک
گل ها ، دمد ز خس
*
ز آن شرزه شیر ِ پیر ِ طعمه گیر ِ تیره بخت
بر جا ، نمانده تاج
برپا ، نمانده تخت
سیلاب ِ درد و ، خشم ِ مرد و آن نبرد ِ سخت
ششدر صفت ، به بست
راهش ، ز پیس و پس
*
دل پیش ِ رهبر است و ، گوش ِ ما ، به پند ِ او
با حبس و زجر ِ او
با کند و بند ِ او
فرمان ِ عزم و ،؛ عزم ِ رزم و ، رزم ِ ملت است
در کاروان ِ ما
فریاد ِ هر جرس
*
کوشیم و بر کنیم و بفکنیم و بشکنیم
آن ف مایه های ِ رنج
آن ، پایه های ِ درد
جوشیم و ، سرنهیم و ، جان دهیم و ، وارهیم
با پشتکار ِ خویش
بی انتظار ِ کس
*
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوار ِ این قفس
همدوش و ، همعنان و ، هم شعار و ، هم نفس 

 
( فریدون توللی )  

بیاد بنان

به بهانه ربع قرن خاموشی زنده یاد غلامحسین بنان. 

  الهه ناز

 
بــــاز ای الهه ناز 
 با دل من بســـاز  
کین غم جانگداز 
 برود ز برم 
 گــــــردل من نیاسود 
 از گناه تو بود 
 بیا تا ز سر  
گنهت گذرم 
 بــــاز میکنم دست یاری بسویت دراز بیا تا غم خود را با راز و نیاز  
زخاطر ببرم
. . .

 

اینجا میتوانید بشنویید . . . .