تنها ملت است که میتواند راجع به سرنوشت خود و سرنوشت مملکت اظهار نظر کند .
دکتر محمد مصدق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵)
در آسمان ِ وطنای ستاره یکتایی
میان ِ آن همه اختر هنوز تنهایی
تو را چه نور به گوهر سرشته است زمان که هر چه دور شوی بیشتر هویدایی ؟
توای ستارهی دنباله دار ِ آزادی
هنوز در ره پیموده روشنی زایی
اگر چه رهبر دیروزهای ما بودی
هنوز راهبر رهروان فردایی
ز نیش ِ طعنهی ناپُختگان نیازردی
بزرگمردی و بر کودکان شکیبایی
هر آنکه دامن آلوده خواست پاک کند
به آبروی تو زد دامنش که دریایی
هر آنکه ماند به کارش دوباره یادت کرد
مگر طلسم گشایی ؟ مگر مسیحایی ؟
عدوی جان ِ تو هم یزد گرد و هم حَجّاج
برفت آن یک و این هم رَوَد تو بر جایی
حسود ِ نام تو خودکامگان کهنه و نو
به نوبتند در این رهگذر تو مانایی
ز هرزه لایی هر کوته آستین چه هراس
به پای تو نرسد دستشان که والایی
سرشته است زمان نام تو به نام وطن
درفش میهن مایی همیشه برپایی
به نام پاک تو ایران هماره میبالد
توای ستارهی جاوید مشعل مایی
نعمت آزرم
چه طنین حماسی و قشنگی داشت،
ان شاء الله من هم یک پست مرتبط با دکتر مصدق می گذارم تا پایان اسفندماه.
یادش گرامی باد.
گرامی باد یاد و نام مصدق که در تمام زندگی به آزادی بیان احترام گذاشت وتمام عمرش در راه آزادی و استقلال ایران سپری شد